Wednesday 28 May 2008

نگاره های سفارشی کلیمت (٢)

گفتار هشتم
اشاره کرده بودم که نگاره های سه گانه و نمادین کلیمت همراه با چند اثر مشهور دیگر او در زمان جنگ سوزانده شدند. اما پیرامون جنجالی که دانشمندان و علم دوستان طراز اول اتریش در آن زمان بر سر این نقاشی ها به پا کردند، هنوز هم گفت و گوها می شود و داستان ها نقل می کنند.
اگرچه حالا دیگر روانشناسی فروید آن قدر جای خود را در اجتماع اتریش و دیگر کشورهای مدعی تحقیقات پزشکی باز کرده است که دیگر تصویر یک انسان برهنه، آبروریزی به شمار نمی رود. جایگاه هنر نیز اگر نگوییم والاتر شده، دست کم نسبت به گذشته دچار دگرگونی های بسیاری شده است و دیگر کسی آن قدرها به خاطر یک تصویر، های و هوی نمی کند و بلوا راه نمی اندازد. حالا دیگر بعد از حدود صد سال، اتریشی ها این سه گانه را در اندازه های واقعی شان چاپ و کپی کرده اند و در پی جشنی، با افتخار بر دیواره های موزهء لئوپولد آویخته اند تا بدین گونه چشمان مشتاق بسیاری را مهمان نوازی کنند.
«پزشکی» کلیمت یکی از جنجال برانگیز ترین ِ این سه اثر بوده است. استادان و پزشکان دانشکدهء نامبرده، نه تنها به این اثر (همچون آثار دیگر او) اتهام پورنوگرافی زدند که حتی این اثر را درکی کاملاً اشتباه از پیروزی نور بر تاریکی دانستند و همچون آن دوی دیگر اجازهء آویخته شدنش را بر دیوار سالن های مقدس دانشکده شان ندادند. در پی نمایش پیش طرح «پزشکی»، جنگ فرهنگی بزرگی نیز به پا شد و صنف پزشکان، آن را توهینی به خود قلمداد کرد و زمانی که ارنست اشتور در شرح این اثر، در نشریهء «فر ساکروم» نوشت: «زندگی بین پیدایش و فنا رخ می دهد، و زندگی راهش را بین تولد تا مرگ می آفریند. و هایگیه یا، دختر معجزه گر آئسکولاپ با دارویی که یافته است، هر رنج عمیقی را تسکین می دهد و درمان می کند»، منتقدان کینه جو و برآشفته تا آنجا پیش رفتند که در یکی از نشریات پزشکی از فر ساکروم شکایت کردند و خواستار توقیف آن شدند. این نزاع تا قلمروی دولتی و وزارتخانهء آموزش نیز پیش رفت، تا آنجا که پیشنهاد استادی کلیمت در آکادمی هنرهای تجسمی را از او پس گرفتند و از آن پس سفارش دولتی دیگری به کلیمت داده نشد.
نخستین چیزی که در این نقاشی به چشم می آید، نگارهء «هایگییه یا» ست. ماری دگرگون شده در چهرهء زنی که جام لاته یا آب فراموشی را به بینندگانش تعارف می کند. در پشت سر او ستونی از انسانهای برهنه، رودخانه ای از زندگی را به نمایش گذاشته اند. زندگی و مرگ را. و هایگیه یا در این میان خودش را به عنوان راه حل این معمای حل ناشدنی به ما معرفی می کند. تنها نقطهء اتصال نیافتهء این ستون، زن برهنهء معلقی است که دست خود را به سمت چپش دراز کرده و مردی از پشت نشسته که او نیز دستش را به موازات دست زن دراز کرده است. وزن اصلی این نقاشی بر دوش زنان است. از زنی حامله در بالای سمت راست گرفته تا مادری که کودکش را در سمت چپ و بالای گروه در آغوش گرفته است. کودکی جنین گونه نیز در بالای سر هایگیه یا دیده می شود و صورتی از پیری و نفرت در کنار کلهء مرگ خودنمایی می کند. مردان تصویر نیز همه پشت به ما دارند. در زمانه ای که هنوز فرهنگ پدر و مردسالاری با قدرت تمام به چشم می خورد، وجود کنایی زنان در این اثرجای بسی تأمل دارد. کلیمت با این اثر کنابه آمیز نه تنها اعتراضش را به نگاه مرد سالارانهء جهان اعلام داشته که حتی به خودبینی جامعهء پزشکی نیز دهن کجی کرده است.
* «هایگیه یا» یا «هایگه یا» از بانو خدایگان باستانی یونان، الههء سلامتی، تمیزی و بهداشت است و بیش از آن که او را مظهر درمان بیماری بدانند، او را سمبول پیشگیری و سالم ماندن دانسته اند.
پیوست:
- نگارهء اول: پزشکی (اجرای نهایی)، ٠٧־١٩٠٠، رنگ و روغن روی بوم، سوزانده شده در سال ١٩٤۵
٤٣٠x٣٠٠
- نگارهء دوم: پزشکی، ٩٨־١٨٩٧ ، رنگ و روغن روی بوم، مجموعهء خصوصی، وین
٧٢x۵۵
رنگ برتر نگاره: قرمز و طلایی
- فر ساکروم نشریهء انجمن هنری یوگند استیل بوده است.

Friday 16 May 2008

نگاره های سفارشی کلیمت (١)

گفتار هفتم
اگر تو هم دوست داری قصهء به تصویر کشیده شدن سه موضوع قدیمی و سنتی ِ
فلسفه، پزشکی و فقه را از دیدگاه هنرمند بزرگی چون کلیمت بدانی، و کنجکاوی که بدانی چنین نقاشی که به نقاش زنان شهرت یافته است، چگونه وارد این سه وادی سخت و جدی می شود، در گنجایش این وبلاگ سعی می کنم مختصر و خلاصه داستانشان را برایت به ترتیب بازگویم.
سال ١٨٩٤ کلیمت همراه با گروهی از هنرمندان، از جمله برادرش و یکی از دوستانش به نام فرانتس ماچ، سفارشی را از وزارت آموزش اتریش دریافت کرد. این وزارتخانه از آنها خواسته بود تا سقف و دیوارها و پلکان آمفی تئاتر بزرگ ساختمان آموزشی دانشگاه وین در خیابان رینگ اشتراسه را نقاشی کنند. در طی کار، گروه از هم متلاشی شد و تنها گوستاو و فرانتس به کارشان ادامه دادند. اگرچه در طی کار، دوستی بین این دو نیز رو به پایان گذاشت. در پی این کار سفارش دیگری به دست این هنرمندان رسید که از آنها خواسته شد تا بر اساس برداشت هنرمندانهء خودشان چهار عنوان مهم ِ چهار دانشکدهء این دانشگاه را با همین عناوین نقاشی کنند. تابلوی «الهیات» به عهدهء ماچ گذاشته شد و البته هرگز هم تمام نشد. و کار سه تابلوی دیگر را کلیمت آغاز کرد.
سفارش کنندگان ِ این تابلوها، در بزرگداشت عقلانی دانشمندان و فعالیت های اجتماعی شان، موضوع کلی هر چهار تابلو را پیروزی نور بر تاریکی و ستایشی در رهایی از زندگی خاکی و عروج انسان به آسمانها قرار داده بودند.
اولین پانلی که کلیمت به تصویر کشید، «فلسفه» بود. او «فلسفه» اش را در نگاره ای بسیار نمادین و راز آلود خلق کرد و در این تابلو دین خودش را به عنوان فرزند یک فرهنگ تئاتری به اثبات رساند. در این تابلو او دنیا را به همان گونه ای نشانمان می دهد که به آن نگاه می کنیم. نگاهی از پایین به بالا. همانند «تئاتروم موندی» در سنت باروکی که کل جهان را همانند یک صحنهء نمایش فرض می کند. فضایی که به سه بخش زمینی، آسمانی و جهنمی تقسیم شده اما زمینش در هر دو فلک ِ دیگر گره خورده است. انسانهایی دردمند را می بینیم که در فضای کیهانی غلیظ و مه آلودی، بی هدف و معلق رها شده اند. ستاره ها کاملاً در پشت سر قرار دارند. و در میانهء بالایی تصویر، ابولهولی چشم بسته دیده می شود که گویا به خوابی ابدی فرو رفته است. تنها وجود ِ خارج از این مدار، چهره ای است که در پایین تصویر نوری به آن تابانده شده و حضور و نگاهش اشاره ای است به هوشمندی و آگاهی یک سوفلور یا دانای کل در تئاتر. او نیز خودش را در ردایی مو مانند یا کلافی کاموایی پوشانده. چنان که گویی می خواهد از آنچه در این نمایش کیهانی می گذرد با ما سخن بگوید، به گونه ای که صدایش سکوت دردناک آدمیان ِ در صحنه را نشکند. از تودهء مردمی برایمان بگوید که صدایشان انگار در گلو خفه شده و بی اراده، با خواستی ازلی به سوی ابدیت در هدایتند. آدمهایی تنها که حتی پیوستگی آنها نیز در این نقاشی گویا به نزدیک شدن به یک جدایی دردناک می ماند. عشقی که با نا امیدی همراه است. همچون سرنوشتی که به جبر، همیشه بی دخل و تصرفی برای همگان یکسان قرار داده شده. آدمهایی که گویا در دام حلقه های رنجی ابدی گرفتار مانده اند و چون ابزاری در دستان طبیعت به سوی هدف تغییر ناپذیرش به کار می روند. طبیعتی در خود چرخان. این تصویر، زندگی را همچون نمایشی پیش رویمان می گذارد و با قرار ندادن اسطوره های مشخص باستانی، از اشاره به یک هویت مکان – زمانی روی می گرداند.
در سال ١٩٠٠ زمانی که کلیمت برای نخستین بار «فلسفه» اش را در هفتمین نمایشگاه گروه هنری سسشن به نمایش گذاشت، آکادمیک های این دانشگاه سخت برآشفته شدند و به نصب آن بر دیوار دانشکده اعتراض کردند. پس از آن نقدهای فراوانی مبنی بر بی هماهنگی تصویری، برهنگی آدمها، نا همخوانی آن با یک درک علمی و .. به سوی این اثر روانه شد. اما ویلهلم نیومن، رییس دانشکده، برای خاموش کردن برآشفتگی استادان، از رم تلگرافی فرستاد و سپس در نهم می ١٩٠٠، در یک سخنرانی تحت عنوان «زشت چیست»، برای جامعهء فیلسوفان دانشگاه از نقاشی کلیمت دفاع کرد. در سخنان او آمده است که:
« اگر کسی شهرت را به دامان خود پذیرفت و از او شنیده شد که «من از هنرمند تقاضا می کنم که»، «هنرمند باید»، «هنرمند مجبور است که»....این ثابت می کند که او نمی داند یک اثر هنری چگونه بوجود می آید. او ممکن است هنری را طلب کند که به خدمت چنین خواسته هایی درآیند و ممکن است تولید انبوه چنین هنرهایی را نیز طلب کند، چیزهایی که قابل فروشند و به وجودشان نیاز هست. اما هیچ کس در دنیا به یک کار هنری پیش از آن که به وجود بیاید نیازی ندارد، مگر آن کسی که آن را خلق می کند».
اما هیچ یک از انتقادها و سر و صداها بر توانایی کلیمت در ادامهء کارش اثری نداشت. او بعد از نمایش «فلسفه» اش بلافاصله به پاریس سفر کرد و در یک نمایشگاه بین المللی هنری، در غرفهء اتریش آن را به نمایش گذاشت و جایزهء نخست گرند پریکس را دریافت کرد.

پیوست:
فلسفه، ١٩٠٧־١٩٠٠، رنگ روغن روی بوم
٣٠٠ x ٤٣٠
رنگ برتر نگاره: آبی روشن و تیره و سبز
در سال ١٩٤٣این نقاشی و دو تای دیگرش (پزشکی و فقه) به همراه چند نقاشی دیگر کلیمت از دانشگاه وین به قصر ایمندورف منتقل شدند و در سال ١٩٤۵ در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم سوزانده شدند. از آنها جز عکسی سیاه و سفید باقی نمانده است..

Tuesday 6 May 2008

دورهء طلایی

گفتار ششم
چشم، سمبل های حلزونی و صفحات شطرنجی ....
در تزئینات او دایره ها و شکل های منحنی دار بسیاری نیز دیده می شوند و البته شکل های گوشه دار هم در آن میان خودی نشان می دهند.
اما در بوسه چهار گوش های سیاه و گاه سفیدی وجود دارند که آنها را نشانهء مردانگی و دایره های نقش بسته بر پیراهن زن را نشانهء زنانگی دانسته اند. اما اگر اینها سمبول هایی جنسی اند، اما چرا در دیگر پرتره های زنانهء کلیمت هر دو نوع آن دیده می شوند. آیا نشانه ای از یک کشش دو جنسیتی اند؟ در تابلوی دانائه، میان طوفان طلایی پولک های دایره ای شکل، تنها یک مستطیل سیاه رنگ دیده می شود. از همان که بر پوشش مرد در «بوسه»* نیز پراکنده است. و در دو طرف اندام آدله بلوخ و کناره های لباسش نیز وجود دارند. این مستطیل کوچک در نقاشی دانائه، تنها برای توازن تصویر که نیامده است؟ تصویر آدله بلوخ هر دوی دایره و چهار گوش را در خود دارد. سمت راست سرش چهار گوش ها دیده می شوند و در سمت چپ سر و روی لباسش، دوایر و بیضی ها با قدرت بیشتری حضور دارند.
بد نیست بدانیم که دانائه نیز در همان سالی به تصویر کشیده شده است که آدله و بوسه.
سال ١٩٠٣ بود که کلیمت به سه شهر ایتالیایی راونا، ونیز و فلورانس سفر کرد. این سفر نمی تواند بر آثارش بی تأثیر بوده باشد. تأثیر آن را در شمایل و تزئینات موزاییکی «فریتسا ریدلر» نیز می بینیم. نقاشی ای که در ١٩٠٦ «دورهء طلایی» کلیمت با آن آغاز شد و در ٠٨־١٩٠٧ با «بوسه»، به اوج خود رسید. دوره ای که با آغاز آن، از درجهء اروتیکی پرتره های زنانش نیز کاسته شد.
*****
* می گویند که در بوسه، آن مرد تصویر خود کلیمت است و زن، تصویر امیلی فلوگه، خواهر ِ بیوهء برادرش. امیلی یک آتلیهء طراحی لباس داشت که گاهی کلیمت نیز با او همکاری می کرد. با آن که کلیمت از نظر سنی می توانست جای پدرش باشد اما چنان پیوند نزدیکی بین این دو وجود داشت که گاهی روزانه تا شش عدد نامه بینشان رد و بدل می شد. کلیمت سه پرتره از امیلی دارد، که مشهورترین آن ها، مربوط به زمانی است که امیلی ٢٨ ساله بوده است. تصویری که روی لباس امیلی با جزئیات فوق العاده ای تزئین شده است.