Thursday 13 December 2007

دوربین ورمیر

ورمیر یکی از آن نقاشانی است که دیدن آثارش ردّ عمیقی بر روح بیننده می گذارد، به طوری که می شود تا مدتها خاطرهء دیدار اولیهء هر یک از تابلوهایش را در ذهن نگه داشت. برای من که این طور است. هرچند سبک کار او شباهت بسیاری با سبک هنرمندان هم دوره اش چون گریت دو و پیتر د هوگ دارد. هرچند جزو آن دسته هنرمندانی است که بیشتر نقاشی هایش را تنها در یک فضای مشترک و تنها با تغییر مختصر اثاثیهء اتاق و پز ِ مدلهایش خلق می کرده. هرچند با مطالعات به دست آمده دریافته اند که حداقل شش اثر* از کارهای او حتی زاویهء دیدی مشترک داشته اند و نقطهء گریز آنها تنها چند سانتی متر با دیگری فرق داشته. هرچند به خطوط محیطی ابژکت ها و یا فیگورهایش اهمیتی نمی داده و ....اما باز هم می توان اقرار کرد که ورمیر چیز دیگری است. ورمیر از جملهء اندک نقاشانی است که با وجود نقاشی های بی شماری (که هنوز خیلی از آنها شناخته نشده اند)، سلف پرتره ای از او در دست نیست. تنها تصویری که از او هست، مردی است که در تابلوی «هنر نقاشی» پشتش به ما ست و ما صورت او را نمی بینیم. این همان تابلویی است که بر دیوار موزهء تاریخ هنر وین نصب است. گویا از تابلوهای محبوب هیتلر بوده و از همین رو هم هست که در میان آثار هنری زیادی که در طول جنگ جهانی دوم از بین رفته اند، این یکی توانسته جان سالم به در بَرد. اگرچه نقاشی ای موجود است که آن را منسوب به میشل ون موسشر می دانند. با نام «پرترهء یک هنرمند جوان». برخی می گویند این سلف پرترهء ورمیر است، اثر خودش. این تنها تصویری است که از او داریم. اما با آن که برخلاف تابلوی «هنر نقاشی» دارد به ما نگاه می کند، تشخیص هویت او تا این حد برایمان دشوار است. خوب...این مقدمهء طولانی را از ورمیر گفتم تا یک کتاب را معرفی کنم. کتابی که بر اساس یک تحقیق کامل، تئوری ِ استفادهء این هنرمند قرن هفدهمی را از دوربین آبسکورا هنگام نقاشی هایش، از همه نظر تأیید و ثابت می کند. نویسندهء کتاب، یعنی فیلیپ استدمن با پرداخت اهمیت دادن ورمیر به پرسپکتیو، آن هم چنین پرسپکتیو دقیقی که فقط با محاسبات ریاضی قابل پرداخت است، و فقط در عکس ها می شود آنها را یافت، با اندازه هایی که توانسته به طور تقریبی از نقاشی های او به دست آوَرَد، شرح داده است که اتاق ورمیر در چه ابعاد و اندازه ای بوده و حتی نقشهء آن را و نقاط گریز نقاشی هایش را نیز در این اتاق نشانمان می دهد. او می گوید که در اثر «درس موسیقی»، خود ورمیر در نقاشی حضور ندارد، اما در آینه ای که بالای پیانوست، می شود چارپایه و سه پایهء نقاشی هنرمند، به علاوهء دیوار پشت سرش را در آن دید. استدمن معتقد است که هنرمند این تصویر را به قصد در اثرش گذاشته است، در حالی که در واقعیت، در آینه این تصاویر دیده نمی شده اند. چرا که نقاشی با کمک دوربین آبسکورا کشیده شده است و هنرمند در پشت سر پیانیست قرار نداشته. این همان دلیل قدرتمندی است که او توانسته خودش را در «هنر نقاشی» از پشت سر نقاشی کند! استدمن در آخر کتابش این نتیجه را نیز می گیرد که ورمیر نقاش صحنه و فیگور نبوده، بلکه آنچه برای او از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، رنگ و نور بوده است. به طوری که هنگام نقاشی ابتدا رنگ و نور را می گذاشته و پس از آن به جزئیات دیگر می پرداخته.
نویسنده، در سایت دوربین ورمیر، شرح کاملی از این کتاب داده است. در آن می شود تصویر نقاشی ها، نقشهء اتاق و موقعیت دوربین نسبت به موضوعات نقاشی را نیز مشاهده کرد.
پیوست ١: دختری با گوشوارهء مروارید
*دختر با جام شراب، جام شراب، زن در حال نوشتن نامه، زن ایستاده در پشت پیانو، درس موسیقی، کنسرت.

Tuesday 11 December 2007

هیچ «بهترین راه» یا «تنها راه»ی وجود ندارد

امسال علی رغم میل فراوانم، فرصت نشد تا به نمایشگاه کتاب فرانکفورت بروم، اما باید اینجا اعتراف کنم پس از گذشت یک سال هنوز فرصت نکرده ام تمام حجم عظیم کاتالوگهایی را که پارسال از نمایشگاه با خود آورده بودم، مرور کنم. اما همین گه گداری که فرصتی دست می دهد و چند تایی از آنها را برگ می زنم، گزارش ها و مصاحبه های آنها را می خوانم و یا بخشی از کتابهای عکس دارشان را نگاه می کنم، به تنهایی برای خوراک روح چند هفته ام کافی اند. سال گذشته، درست چند ماه پس از مرگ عکاس نامدار آمریکایی، آرنولد نیومن و یک ماه پیش از نمایشگاه فرانکفورت بود که کتابی به چاپ رسیده و می شد گزارش این کتاب را در چند کاتالوگ و غرفه هم پیدا کرد. چند شب پیش هنگام وجین همین کاتالوگها، به گزارشی دربارهء این کتاب برخوردم. خود ِ کتاب را ندارم، اما با یک سرچ مختصر در اینترنت توانستم تقریباً تمام عکسهای آن را پیدا کنم. در سایت آمازون هم می شود چند صفحه ای از این کتاب را دید. به نظرم خیلی عجیب نیست این آدمی که از کودکی دیوانهء طراحی و نقاشی بوده و بعدها به خاطر شرایط مالی خانواده مجبور به ترک تحصیل دانشگاه هنر شده و برای کسب درآمدی هر چند اندک به عکاسی روی آورده....بخش اعظمی از عکاسی های پرترهء او را «نقاشان» پیشروی قرن بیستم که هر کدام سهم به سزایی در نقاشی مدرن دارند، تشکیل داده اند. عکسهایی که هر یک شخصیت کاملی از صاحبان آن را به بیننده می نمایاند. حتی اگر پیکاسو را هم نشناسی با دیدن عکس هایش می توانی آدم نابغه ای را در ذهن تجسم کنی، با دالی به قعر نقاشی های بی زمانش بروی، از پشت سه پایهء پیت موندریان به دنیای خطهایش پا بگذاری، از ورای منحنی ها و دایره های میرو به صورت مهربانش برسی، به محض دیدن پرترهء فرانسیس بیکن صورتهای مسخ شده و کج و کولهء نقاشی هایش را به یاد آوری، آن تخت پادشاهی و دود بلند سیگار ماکس ارنست تو را به تابلوهای اسرار آمیزش رهنمون شود و ....همین طور است کلاژ صورت اندی وارهول و نیم رخ محکم و جدی جورجیو اُ کافی و پاول اشتراند و ویلم د کونینگ و ژان دوبوفه و مارسل دوشامپ و مارک شاگال و جکسون پولاک با میز انبوهی از قوطی های رنگش و ووو...انگار تمامی ندارند....حالا همهء اینها به کنار، فقط تعداد زمانهایی که این عکاس خوش ذوق و خوش اخلاق در زندگی اش با این آدمهای بزرگ گذرانده را در ذهن مجسم کن! چرا که می گویند همیشه دوست داشته از پرترهء سیاستمداران، دانشمندان، موسیقی دانان، هنرپیشه ها، نویسنده ها و هنرمندانی عکس بگیرد که می توانسته تا پاسی از شب با آنها به گفتگو بنشیند.

Wednesday 5 December 2007

ادامهء پست قبل
گفتم که دامان هور بر طبق یک رؤیا پدید آمد. رؤیای جامعه ای که شالودهء آن بر اساس مثبت اندیشی ساخته شده و عقیده دارد که انسان می تواند سررشتهء سرنوشتش را خود در اختیار بگیرد، بی آن که به نیروهای بیرونی نیازی داشته باشد.
دامان هوریان علاوه بر نظام نامهء خاص ، ازدواج های خاص خودشان را دارند (که بر اساس قراردادهای یک ساله تا آخرعمر تنظیم شده)، پرورش فرزندان، زندگی های گروهی شان، سیاست های پولی و حتی پول رایج خودشان و چندین و چند قانون و مقرراتی که فقط در جامعهء خودشان یافت می شود. آنها رسم جالب دیگری هم دارند. کسانی که می خواهند عضو این جامعه شوند ، برای هم بستگی با تمام گونه های زندهء روی زمین، باید نام خودشان را به نام یک حیوان و یا گیاه تغییر دهند. از حلزون و پروانه گرفته تا گوریل و فیل و ...البته انتخاب نامها بدان معنی نیست که آنها شبیه آن حیوان خاصند، بلکه آن را تنها موضوع بامزه ای می پندارند تا آدمها خودشان را خیلی جدی نگیرند. خود اوبرتو آیراودی هم به همین دلیل نامش را به فالکو تغییر داده (فالکو برگرفته از فالکون به معنی شاهین است). هدف دامان هوریان آزادی و آگاهی ِدوبارهء بشر از اصول معنوی می باشد. آنها مدل خودساخته ای از زندگی خلق کرده اند که بر اساس یک زندگی همگانی و عشق طرح ریزی شده است. یکپارچگی و هماهنگی برای روبرو شدن با تمام نیروهایی که به تکامل انسان کمک می کند. آنها معتقدند اگر سیستمی عمل کند، نگهداشته می شود، در غیر این صورت دورش می اندازند. جامعهء دامان هوریان به خاطر تمرکزش بر کار و عمل، در اروپا به عنوان مدل موفقی برای یک جامعهء جهانی شناخته شده است*.
حیف است که مختصری دربارهء یکی از کشفیات جالب آنها ننویسم. کشف آواز یا صدای گیاهان. این که هر گیاهی آواز خاص خودش را دارد و هنگامی که احساس کند انسانی به او علاقمند است، با آوازش به او پیام می رساند.
از فلسفهء دامان هوریان می توان جستجوی خود درونی برای منطبق شدن با خداوند، یافتن ظرفیت های خود از میان اعمال و کارهایی که انجام می دهیم، احترام به تمام اشکال زندگی، کامل شدن و پل زدن بین دو زندگی مادی و معنوی و همینطور آگاهی از تغییر...خصوصاً تغییر شکل مادی برای تکامل یافتن نام برد. آنها هدف غایی انسان را آگاهی از الوهیت درونی خود دانسته، چرا که جهان را بخش آگاهانه ای از خداوند می دانند.
نمی شود از همه چیز آنها گفت اما از هنرشان چیزی نگفت. تصویر اتاقها و تالارهای آنها حکایت از خلاقیت گروهی از آدمهایی دارند که طی سی سال هدفی مشترک را دنبال می کرده اند. آنها هنر را ابزاری برای رشد و دگرگونی می دانند. هر المان معماری و جزئیاتی که به آن پرداخته اند از شکل و مقیاس دقیق یک مشابه باستانی چند هزار سالهء آن گرفته شده است. آنها دامان هور را کتابی سه بعدی می دانند که فقط آنهایی که قادر به خواندن آنند، از آن سر در می آورند. در دامان هور آتلیه های مختلف هنری نیز برای کار و آموزش رشته هایی چون نقاشی، سرامیک، شیشه و مجسمه سازی نیز تدارک دیده شده. خود فالکو نیز در طول سالها تحقیق در زمینهء نقاشی، به نقاشی ای روی آورده است که می گوید از درون انسان بر می خیزد. او به هنری معتقد است که انرژی های هوشمندی میان اشکال دو بعدی آن جریان دارند و بر دو پایه استوارند، علامت ها و رنگ ها. وی می گوید که در این نوع نقاشی، نور و توجه مشاهده گر نقش فعالی را بازی می کنند. با وجود این دو عنصر اصلی است که رنگها شکل می گیرند و علامت ها زنده شده و جان می یابند. این گونه نقاشی علاوه بر آن که دارای تشعشعات نورانی و یا هاله های نورانی خاص خودند، با هر نوری، شخصیت متفاوتی پیدا می کنند. این که آنها زیر نور روزانه باشند متفاوتند با زمانی که در معرض یک لامپ بنفش قرار بگیرند. نقاشی های بالا کار خود فالکو هستند.
کتابهایی که بر اساس هنر و فلسفهء دامان هوریان نوشته شده است

Tuesday 4 December 2007

ریشه های مدلی از یک تمدن در رؤیاهای کودکی

آیا فکر می کنید مدل جامعه ای که در آن مردمانش در هارمونی با یکدیگر به سر برند، جامعه ای که در صد جرم در آن صفر باشد و ذره ای خرابکاری و یا وحشی گری بین آنها دیده نشود، جایی که ترس میانشان غایب باشد، جوان ترها از پیرها مراقبت کنند و پرورش و تربیت کودکان امری زیبا تلقی شود و بیشترین اهمیت را داشته باشد و .....چنین مدلی تنها در افسانه ها می تواند وجود داشته باشد؟
به خاطر دارم که زمانی یک استاد تی ام به نقل از ماهاریشی، استاد این تکنیک ِ مدیتیشن، می گفت اگر یک درصد یک جامعه مدیتیشن را جدی بگیرند و آن را انجام دهند، از آن رو که مدیتورها به دلیل فعال شدن نیروهای مثبت درونشان، هر کدام می توانند بر مردمان اطرافشان اثری شگرف گذارند، پس از مدت کوتاهی آمار جرم در آن جامعه کاهش خواهد یافت. حالا تصور کنید جامعه ای را که تمام مردم آن نه تنها به این امر می پردازند که حتی برنامه های مدیتیشن گروهی نیز امری مهم در زندگی روزمره شان به شمار می رود.
تقریباً هفتهء پیش بود که در یکی از سایتها، به نقل از دیلی میل به خبری برخوردم که باعث شد تا کنجکاوی ام مرا به چند سایت ندیده و نشنیده پرتاب کند وسبب شود تا خبرهای جالبی در این باره کسب کنم. اگرچه بیشتر آن سایت ها هم پس از نشر خبر دیلی میل به این موضوع پرداخته بودند. خوشبختانه پس از آن از طریق بلاگ نیوز نیز فهمیدم که یکی از دوستان وبلاگ نویس گرامی زحمت کشیده و مطلب دیلی میل را ترجمه کرده، و در پستی با عنوان هشتمین عجایب هفتگانهء جهان (یا با فارسی بهتر: هشتمین شگفتی جهان) در دسترس خوانندگانش گذاشته است.
در پست های اولیهء وبلاگم چند پست دربارهء اهمیت کودک درون، اعماق هوشیاری و نقش رؤیاها در زندگی بیداری به ویژه برای هنرمندان نوشته بودم. مطلبی هم بود با نام رُزی در بیایان، داستان زندگی مارتا بکت و خانهء اپرای آمارگوسا که چندین سال از زندگی اش را برای نقاشی دیوارهای آن گذاشت و هنوز هم که هنوز است، آن مکان ِ دورافتاده، قبلهء آمال ِ بسیاری از بالرین هاست. داستان دامان هور اما برایم عجیب تر بود. دور از چشم دولت ایتالیا، صرف سی سال برای کندن چیزی حدود ٨٫۵٠٠ مترمربع از زمین (زمینی که بعدها دریافتند لایه های آن بر روی معدنی باستانی با قدمت سیصد میلیون سال خوابیده است و به میلونیت مشهور است و بخارهای ناشی از گازهای زمینی در تمام مدت ساخت ِ این بنا، همه جا را می پوشانده و فالکو معتقد است که انرژی فیزیکی زمین را بدین گونه به آنجا منتقل می کرده است) در پنج طبقه و ساخت ۹ تالار که با صدها راهرو به دیگری وصلند و سپس زینت دادن آنها با انواع و اقسام موزاییک ها و شیشه های رنگی و مجسمه ها و نقاشی های با شکوه دیواری..... تنها از آن رو که طراح و مالک آن رؤیاهای کودکی اش را جدی گرفته،....اینها همه همان اندازه مرا به شگفتی واداشت که وقتی پلیس آن ناحیه نخستین بار از راز سر به مُهر آن باخبر شد و به درون آن پا گذاشت و از تعجب دهانش باز ماند! آنها که زندگی در حاشیهء شهرهای اروپایی را تجربه کرده اند، خصوصاً آلپ نشینان، می دانند که اخبار مردم تا چه اندازه سریع (سریع تر از هر رسانه ای) دهان به دهان می گردد و همه از زندگی دیگری باخبرند. این که فالکو و دوستانش که از سراسر دنیا داوطلبانه برای کار در این بنا به آنجا می آمده اند، موفق شده اند بیست سال این راز را در دل زمین، زیر خانهء فالکو پنهان نگه دارند نیز به اندازهء حجم کاری که کرده اند شگفت انگیز است! فالکو این مکان را معبد بشریت نام گذاشته و نام دامان هور را از نام یک معبد زیرزمینی مصری به معنی شهر نور امانت گرفته است. او زمانی این کار را آغاز کرد که در سن بیست سالگی اش هنوز هیچ حرفه ای نیاموخته بود اما با تکیه بر این اصل که در قرون وسطی نیز کلیساها را بدون مهندس و معمار می ساخته اند، پس اگر آنها چنان چیزی ساختند، چرا ما نه؟ بدون در اختیار داشتن هر گونه پولی کار حفر زمین را شروع می کند. ابتدا دائره المعارفش را می فروشد، اما بعد تصمیم می گیرد که یک شرکت بیمه راه اندازی کند و مردمی را به استخدام آن درآورد که توانایی هیچ کاری را نداشتند. پس از آن که کار شرکت رونق می گیرد، آن را به دوستی می سپارد و تنها به حمایت از آن بسنده کرده و بقیهء وقتش را صرف بنای دامان هور می کند. سالها در خفا با دوستانش به کار ادامه می دهد تا آن که پس از مدتی مردم آن ناحیه احساس می کنند در این مکان چیزی غریب و نامعمول رخ می دهد. آن را به دادگاه محلی گزارش می کنند و دادگاه از ارتش می خواهد که « شر این تروریست مسلکان را از دل کوه بر کند»... این می شود که سر و کلهء پلیس پیدا می شود و ....تا انتهای ماجرا....تا جایی که وقتی سروصدای دامان هور در همه جا می پیچد، دادگاه به یکی از بزرگترین حامیان آن تبدیل می شود.
فالکو رهبر معنوی گروهی است که در کنار هم مسلکانشان در این معبد به طور دسته جمعی به مدیتیشن های گروهی می پردازند. تصاویر زیبای درون تالارهای این معبد را می شود در وب سایت آنها مشاهده کرد. داستان و فلسفهء کار و زندگی دامان هوریان را در پست بعدی خواهم نوشت.